حضرت زهرا (س) پس از هجرت به مدينه مدتي به همراه پدر بزرگوارش در خانه "ابو ايوب انصاري" اقامت گزيد تا اينكه پيامبر (ص) براي "سوده" (همسر پيامبر) خانهاي تهيه ديد. بعد از آن دخت نبي در آن خانه همراه "سوده" بود. وقتي كه پيامبر (ص) با ام سلمه ازدواج نمود دخترش را به خانه او برد. در اين خانه بود كه حضرت علي (ع) ايشان را خواستگاري نموده و سپس آن حضرت براي زندگي مشترك خانهاي تهيه ديد.
در طبقات الكبري آمده است:
چون علي (ع) با فاطمه (س) ازدواج كرد، آن حضرت خانهاي تهيه ديد كه با خانه پيامبر (ص) فاصله داشت و پس از اندكي پيامبر (ص) پيش فاطمه (س) رفت و فرمود ميخواهم خانهات را نزديك خود منتقل كنم. در نهايت به خانهاي كه متعلق به"حارثة بن نعمان" و نزديكترين منزل به منزل پيامبر (ص) بود نقل مكان نمودند. آنان در اين محل زندگي ميكردند تا اينكه خانهاي كنار مسجد ساخته شد و حضرت پيامبر (ص) آن را در اختيار علي (ع) و فاطمه زهرا (س) قرارداد و ظاهراً تا پايان زندگي مشترك در آن خانه زندگي ميكردند.
آرزوي دست نيافتني
حاكم نيشابوري مينويسد:
«"عمربن خطاب" ميگفت: اي كاش يكي از سه خصلت علي بن ابي طالب(ع) را داشتم كه از هر چيز براي من دوست داشتنيتر بود:ازدواج با فاطمه (س)، سكونت جنب مسجد النبي (ص) و اعطاي پرچم در نبرد خيبر به علي (ع)»
همچنين قضيه بسته شدن درها به غير از در خانه علي (ع) كه به مسجدالنبي باز ميشد دال بر اين است كه آنحضرت و فاطمه (س) در سال سوم هجري و بعد از آن نيز در خانهاي كه در كنار مسجد ساخته شده بود زندگي ميكردند. اين خانه دو در داشت كه يكي به مسجد باز ميشد و حضرت هنگام نماز از آن وارد مسجد ميشدند و در ديگري هم به بيرون مسجد باز ميشد كه رفت آمد روزمره از آن صورت ميگرفت. از اين خانه در اكثر روايات شيعه و سني با عنوان «بيت فاطمه» يا «حجرة فاطمه» ياد شده است. همه شواهد و قراين دال بر اين است كه خانهاي كه حضرت علي (ع) و فاطمه (س) به همراه فرزندان خود در آن زندگي ميكردند، ديوار به ديوار خانه پيامبر (ص) بود. طبري چنين مينويسد:
«و كان بيتها ملاصق بيت رسول الله (ص)»
طبق نقلهاي موثق، بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) در جريان بيعت با "ابوبكر" و قضيه سقيفه كه علي (ع) و تعدادي از ياران آن حضرت با وي به خلافت بيعت نكردند و براي مشورت و رايزني در خانه فاطمه (س) جمع بودند، اين خانه چندين بار مورد هجوم افراد خليفه واقع شد و طبق روايات در خانه را سوزاندند.
هجوم
"ابن عبد ربه" (متوفاي 328 ه ( و "بلاذري" (متوفاي 276ه ( در اين باره مينويسند:
« پس از ماجراي سقيقه عدهاي به سوي خانه فاطمه به راه افتادند در بيرون خانه عمر فرياد زد بيرون بيائيد! بيرون بيائيد و گرنه خانه را با اهلش آتش ميزنيم! فاطمه (س) به در حجره رفت و در آنجا عمر را ديد كه آتشي در دست دارد. فاطمه (س) فرمود: عمر مگر از خدا نميترسي چه شده است؟ عمر گفت: بايد علي (ع) و بنيهاشم به مسجد آمده و با خليفه بيعت كنند! ابوبكر پيشواي مسلمين است. مردم در سقيفه با او بيعت كردهاند. بنيهاشم هم بايد با او بيعت كنند. اگر نيايند خانه را با اهلش به آتش ميكشم. فاطمه (س) فرمود: عمر آيا ميخواهي خانه ما را آتش بزني؟ عمر گفت: آري ».
قول مشهور آن است كه اين خانه همان خانهاي بود كه پيامبر (ص) هر صبح دو دست خويش را بر طرفين در ميگذاشت و سلام بر اهل بيت ميداد. و ميفرمود: وقت نماز هست.
ندامت
در بيشتر منابع آمده است كه ابوبكر در روزهاي آخر عمرش از برخورد خود با اهل بيت پيامبر (ص) اظهار ندامت ميكرد و ميگفت:
« اي كاش خانه فاطمه را تفتيش نميكردم هر چند كه عليه من اعلان جنگ ميكردند ».
يكي از نويسندگان در توجيه سخن ابوبكر ميگويد:
« فاطمه خانهاي در كنار مسجد داشت كه يك درش به مسجد باز ميشد و ابوبكر بعد از به خلافت رسيدن دستور داد كه آن را بستند و لذا ابوبكر از اين كرده خود اظهار ندامت ميكرد ».
ميتوان به اين گفته "ابن شبه" استناد كرد كه "عبدالعزيز بن عمران" نقل ميكند:
« علي (ع) فاطمه (س) را شبانه در منزلش دفن كرد قبرش در كنار باب مسجد است ».
همو گويد:
« فاطمه (س) در خانهاش مدفون شد. خانهاي كه عمر بن
عبدالعزيز (در دوره حكومتش بر مدينه) آن را ضميمه مسجد النبي كرد ».
همه اينها دال بر اين مطلب است كه خانه حضرت، همان خانهاي است كه در كنار مسجد بوده و الا محل دفن حضرت مخفي است و اقوال مختلفي درباره آن ذكر ميشود.
"سمهودي" ميگويد:
علي در مدينه دو خانه اتخاذ نمود كه يكي كنار مسجد النبي بود و دري به مسجد داشت و اين همان منزل فاطمه دختر رسول خدا (ص) است كه در آن سكونت داشت و خانه ديگري هم در
بقيع داشت.
از اين گفته "سمهودي" نيز استنباط ميشود كه خانهاي كه در كنار مسجد وجود داشت موسوم به خانه فاطمه (س) بود و همانطور كه قبلاً ذكر شد اكثر روايات ميگويند روز بيعت، مخالفين خلافت ابوبكر به خانه فاطمه (س) پناه بردند، نميگويند كه به خانه علي (ع) پناه بردند.
منابع:
1) حاكم نيشابوري، محمد بن محمد؛ المستدرك، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ه ، ج2، ص 125.
2) بلاذري، احمدبن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، طبع اول، 1417 ه ، ج 1، ص 583.
3) ابن كثير دمشقي؛ البداية و النهاية، دارالفكر، 1407 ه ، ج 7، ص341.
4) ابن كثير دمشقي؛ البداية و النهاية، دارالفكر، 1407 ه ، ج 5، ص 245،
5) مقدسي، مطهربن طاهر؛ البدء و التاريخ، بورسعيد، مكتبة الثقافة الدينيه، (بيتا)، ج 5، ص 62.
6) ذهبي، شمسالدين؛ تاريخالاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي، طبع دوم، 1413 ه، ج 3، ص 6.
7) طبري، محمدبن جرير؛ تاريخ طبري، بيروت، دارالتراث، طبع دوم، 1387ه، ج 3، ص430.
8) واعظ، ابوسعيد؛ خرگوشي، تحقيق محمد روشن،تهران، بابك،1361ش، ص 270.
9) طبري، محمدبن علي؛ بشارة المصطفي، قم، موسسه نشر اسلامي، (بيتا)، ص 218.
10)مسعودي؛ اثبات الوصية، تهران، مكتبة بصيرتي، (بيتا)، ص 124.
11) بلاذري، پيشين، ج 1، ص 586.
12) ابن عبد ربه،احمد بن محمد؛ العقد الفريد، بيروت، دارالكتاب العربي، طبع اول، 1410 ه، ج 4، ص 242.
13) مقريزي؛ امتاع الاسماع، بيروت، دارالكتاب العلميه، طبع اول، 1420 ه، ج 5، ص 372 .
14) طبري، محمدبن جرير؛ تاريخ طبري، بيروت، دارالتراث، طبع دوم، 1387ه، ج 3، ص 439.
15)خواجوئي مازندراني؛ رسائل الاعتقادية، قم، دارالكتاب الاسلامي (بيتا)، صص 471-470.
16) عمر ابن شبه، ابوزيد؛ تاريخ المدينة المنورة، قم، دارالفكر، 1410 ه، ج 1، صص 107- 106.
17) سمهودي؛ وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، بيروت، احياء دارالتراث العربي، 1401 ه، ج 1، صص 470 – 469.
18) علامه مجلسي، محمد باقر؛ بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 43، ص 10.
19) ابن سعد، محمد؛ طبقات الكبري، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ه، ج 4، ص 20.